بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم ،به اون اقایی پی ام دادم که من رو کلی تشویق کرده بود به رفتن به گفتمان.

تو این فاصله با مریم صحبت کردم و فهمیدم که اونم خیلی عجیب غریب قبول شده.اصلا دو تا سوال تحلیلی رو ننوشته بود و تازه دیرتر از منم ثبت نام کرده بود.خلاصه ، اون اقاهه که فامیلیش عباسی به بهم‌گفت مشکلش تا چند روز دیگه حل میشه و خوشحالم کرد:)

برای صبا تمام‌ماجرا رو تعریف کردم ، معده ش خیلی درد میکرد ، رفته الان دکتر ، خدا کنه زود زود خوب شه:(

ناشکری نکردم ، این اتفاق نادریه برای من.همیشه هر وقت مشکلی پیش میومد کلی به خدا غر میزدم.اما این سری نه! فقط گفتم شاید قسمت بوده ، هنوزم‌میگم ، اگه به هر دلیلی نشد حتما قسمت بوده‌

امروز دومین روزی بود که روزه گرفتم ، تا دانشکده خیلی دلم ماکارونی میخواست ، اومدم خونه دیدم مامان داره درست میکنه‌‌‌‌:)

ای خدا مامانم رو حفظ کن ، سلامتش نگه دار. آمین♡

۹۸۰۱۲۵ ، ۲۳:۵۳


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانستنی ها Tanya نمايندگي رسمي موبايل درمان پوست سلبریتیفا تجهیزات دامی بهین دام دانلود مقاله ورزش، زیبایی اندام و سلامتی دختری که هرگز نمی گرید