خب دیشب نشد که بگم ، ولی به مائده پیشنهاد دادم که بیاد و هم‌مباحثه ای بشیم‌باهم.اولش فکر میکرد شوخی میکنم، ولی بعدش جدی گرفت.

خب مائده اصلا تعلقی به عقایدش نداره، میتونه رهاش کنه ، میتونه به چیزای دیگه فکر کنه ، میتونه بشنوه و جبهه نگیره ، میتونه اشتباهات و انتقادات رو بپذیرم،  میتونه بگه من هیچی‌نمیدونم، باور داره که باید هیچی نمیدونه و باید یه عالمه بخونه و ببینه و گوش بده تا بفهمه. جدیه و پای کار ، خب اینا همه ی دلایلیه که من بعنوان هم‌مباحثه ای انتخابش کردم. راضی ام‌از انتخابم‌.

مسئله ی اصلی رفیقاشن، خب شاید فکر کنن من دارم رفیقشو میم:| وای اصلا فکر کردن بهشم دیوونه کننده س ! 

من میگم بهشون بگه و نذاره این‌فکره بمونه که من دارم مخِ مائده رو میزنم! وای خدا اصلا خنده نگرفته که دادم اینارو حتی تو فکرمم مرور میکنم ://

خلاصه که امروز برنامه ریزی کردیم و گفتیم چه کنیم و چه نکنیم.

.

خدا رو شکر که دارم میرم سمت چیزی که میخوام♡

خدا خودش کمکم میکنه بابت تمام این‌نگرانی ها. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اداره امور قرآنی بهترین روش استفاده از رینگ لایت میکاپ و عکاسی چیست؟ فقط به خاطر خودم طغیان اخبار دریاچه چیتگر ghjkl مدرسه اي ها Jeff ایران اکسوال طراحی و ساخت و تولید آسانسور کارگاهی